مردی که پلک نمیزد
مدتی پیش به توصیه یکی از دوستان پادکستی فارسی درباره زندگی اشو،گوروی (عارف) معروف هندی، شنیدم. از آنجاکه پیشتر از طریق یوتوب، کمی با اشو و سخنانش آشنا بودم و روایت آن پادکست کمی در نظرم مغرضانه آمد، کنجکاو شدم بیشتر در مورد این مرد تحقیق کنم. ابتدا سریال 6 قسمتی شبکه نت فلیکس را با عنوان "کشور وحشی وحشی" دیدم که درباره اتفاقاتی بود که جنبش راجنیش به رهبری اشو در اوایل دهه 80 میلادی در آمریکا رقم زدند. این سریال، دیدی به نسبت منصفانهتر نسبت به این فرقه ارائه میکرد ولی باز هم بسیاری از سوالات را بی پاسخ گذاشته بود. سوالاتی که برخی از آنها کماکان مورد اختلاف نظر هستند. مهمتر از همه اینکه آیا هدف فرقه راجنیش، کلاهبرداری بوده و با استفاده از نیاز مردم دنیا به درک حقیقت زندگی و خوشبختی، سعی کرده پول هنگفتی به چنگ آورد یا اینکه این ثروت در خدمت ایجاد کمون (جامعه) آرمانی اشو بوده و هدف این فرقه در نهایت گسترش تفکر و ایده خود بود که به عقیده آنها میتوانست راهگشای زندگی بشر باشد. قضاوت در این مورد کمی دشوار است. درهر صورت آنچه که برای من بیشتر اهمیت داشت سخنان و تفکرات اشو بود و اینکه چطور توانسته بود در آن زمان، مردمی را از سراسر جهان گرد خود جمع کند.
آنچه در مورد اشو مسلم است این است که او به شدت کاریزماتیک بود . شیوهای که سخن میگفت، آرامشی که در چهرهاش نمایان بود، نگاه نافذ و گیرا، مکثهای نسبتا طولانی ولی کاملا حساب شده و نیز شوخطبعیاش در پاسخ به سوالات، کاملا او را از سایرین سخنوران متمایز میکند. همه اینها در کنار تابوشکنیهای او ، مخاطب را در همان لحظات اول مجذوب میکند (لااقل برای من که اینگونه بود). اشو چنان با اطمینان باورهای ذهنی شنوده را زیر سوال میبرد که مخاطبش به راحتی حرف او را میپذیرد. یکی از تابوشکنانهترین نظرات اشو، نظر او درباره خانواده، ازدواج و روابط جنسی است.
اشو ازدواج را از این جهت که محدودیتی در آزادی فردی ایجاد میکند نفی میکند. او آزادی را ارزش نهایی میداند. به عقیده اشو، ازدواج شما را مجبور میکند در صورت دوست نداشتن همسرتان، فقط برای انجام وظایف زناشویی با او معاشقه کنید، درحالیکه اگر در رابطهای عشق نباشد، مرد در هنگام معاشقه، به زنان دیگر و زن به مردان دیگر فکر خواهد کرد. اشو بر این باور است که رابطه بدون عشق باید خاتمه یابد. او میگوید با حذف ازدواج، طلاق، روسپیگری و انحرافات جنسی نیز از بین میروند و عمده فعالیت مبلغان دینی و نیز روانشناسان و مشاوران خانواده و ازدواج تعطیل میشود.
نقدی که اشو به نظام سنتی خانواده، که در آن فرزندان رشد میکنند، وارد میکند این است که در خانواده سنتی فرزندان تنها با یک زن و یک مرد در زندگی خود آشنا هستند و این زن و مرد، تمامی مرضها، خرافات، مذهب و سبک زندگی خود را به آنها تحمیل میکنند. در نتیجه فرزندان، خواسته یا ناخواسته تبدیل به انسانهایی مشابه والدین خود میشوند با همان ایدهها و تفکرات. اشو میگوید اگر خواهان رویش انسان جدیدی هستیم فرزندان باید از خانواده جدا شوند. در این صورت، مسئولیت فرزندان با کمون (جامعه) خواهد بود و نه پدر و مادر. این اتفاق، برای فرزندان فرصتهای بیشتری جهت آشنایی با افراد مختلف فراهم میکند زیرا تمامی اعضای کمون اکنون برای آنها حکم خویشاوند را خواهند داشت.
اشو در کتاب از سکس تا فراآگاهی درباره مسائل جنسی صحبت کرده است. او اعتقاد دارد این سرکوب سکس است که موجب اینهمه مشکل در جامعه شده و تمامی انحرافات را از این ناحیه میداند. در حالیکه ما از سکس زاده شدهایم و بنابراین سکس را باید تقدیس کرد نه سرکوب. به اعتقاد او تا زمانیکه نتوانیم گفت و گویی معمولی و سالم درباره سکس داشته باشیم قادر نخواهیم بود به ورای آن برویم. او با نقل قولی از برتراند راسل در کتاب ازدواج و اخلاقیات[1]، پیشنهاد میکند که بهتر است دختران و پسران در کودکی تا حد امکان برهنه با هم بازی کنند تا تماما با بدن یکدیگر آشنا شوند. در این صورت بعدها نیازی نخواهد بود که برای لمس بدنهای یکدیگر تلاشهایی انحرافی انجام دهند.
نظر اشو درباره مواد مخدر هم جالب است: اشو مواد مخدر را نیاز انسان امروز میداند تا بتواند در مقابل سختیهای زندگی خود را آرام کند، تا بتواند فراموش کند که همسرش، فرزندانش، رئیسش و زندگی چه بر سر او میآورند. منظور او، البته، مواد مخدری که اکنون در دنیا موجودند نیست، مواد مخدری که او برای مصرف روا میدارد، مواد با اثرات سوء بسیار ناچیز است. به عقیده او، دستیابی به اینگونه مواد مخدر، با کمک علم کاملا امکانپذیر است. اشو میگوید هر بیمارستان باید اتاقی داشته باشد برای کسانی که میخواهند به طور سالم و تحت مراقبت پزشکی مواد مخدر را تجربه کنند. از این رو، پیشنهاد او این است که همه دولتها به جای ممنوع کردن مصرف مواد مخدر، که اثری به جز ترغیب بیشتر مردم به آن ندارد، به دانشمندان کمک کنند تا مواد مخدری با اثرات سوء کمتر کشف کنند و در اختیار بشر بگذارند.
با این وجود، اشو اضافه میکند که مردم کمون او نیازی به مواد مخدر ندارند، زیرا روشهای ارائه شده توسط او برای مدیتیشن، تماما حکم مواد مخدر را دارند. به عقیده او کسانی که از مدیتیشن بهره میبرند در قلهها زندگی میکنند و مواد مخدر حتی میتواند آنها را از قلهها به زیر بکشد. اما سایر مردم که از مدیتیشن بیبهرهاند نیاز به مواد مخدر دارند تا به آرامش برسند. او میگوید اگر دولت در فراهم کردن مدیتیشن برای مردم ناتوان است، لااقل باید مواد مخدر را در دسترس آنها قرار دهد.
اشو در پاسخ به اینکه چرا افراد ثروتمند جذب او میشوند میگوید " بله، من گوروی افراد ثروتمند هستم. در حقیقت فقط افراد ثروتمند، تحصیل کرده، باهوش و با فرهنگ قادر هستند معنی سخنان مرا دریابند. تمامی مذاهب از گذشته تا کنون مخالف ثروت و زندگی بودهاند. اما مذهب من تایید کننده زندگی است."
با نگاهی به سخنان اشو آنچه کاملا مشخص است، صرف نظر از درست یا غلط بودن، تابوشکنانه بودن ایدههای اوست. او سعی داشت در کمون خود در ایالت اورِگون، آرمان شهر(راجنیش پورام) خود را ایجاد کند و این کار را هم به کمک شیلا، منشی مخصوص خود، کرد. منتهی مشکل اصلی اینجا بود که اهالی روستای آنتلوپ ، که در 28 کیلومتری شهر راجنیش پورام زندگی میکردند، جمعیتی میان سال و مسیحی و مقید به آداب و رسوم خود بودند که حضور یک فرقه با اعتقادات اینچنین متضاد با مسیحیت را خطری برای خود میدیدند و از همین رو به مخالفت با آنها پرداختند. همین مخالفتها بود که سرانجام در پی اتفاقات متعدد و عجیب سالهای 1984 و 1985 سرانجام این شهر به پایان راه خود رسید.
[1] راسل می گوید تابوی عریان بودن سدی در نگرش درست به مقوله سکس بوده است. توصیه میشود که فرزندان هرزمان که به طور طبیعی اتفاق افتاد همدیگر و نیز والدین خود را عریان ببینند. در حدود سه سالگی کودک به تفاوت پدر و مادرش کنجکاو میشود و آنها را با خودش و خواهرانش مقایسه میکند. اما این دوره به زودی تمام می شود و بعد آن، او دیگر به عریانی یا پوشیده بودن علاقهای نخواهد داشت. مادامیکه والدین برای عریان دیده شدن توسط فرزندانشان متمایل نیستند، در فرزندان حسی به وجود میآید که رازی وجود دارد. همین حس آنها را دارای افکار شهوانی و نامناسب میکند. تنها یک راه برای اجتناب از رفتار نادرست و انحرافی وجود دارد و آن اجتناب از پنهانکاری و رازآلودگی است.
- ۹۸/۰۱/۱۱
- ۳۳۱ نمایش
واقعا متاسفم برای بشریت.
داریم به کجا میریم. یعنی من تعجب میکنم که چجوری یه نفر میتونه همچین حرفایی رو باور کنه. حرفایی که همینجوری کیلویی میدن به خورد مردم دریغ از یک دقیقه تفکر.
مذهبی که عقلانیت توش هیچ جایی نداشته باشه به جز یه عده جاهل کس دیگه ای رو نمیتونه دنبال خودش بکشونه(اون استاد دانشگاه یا اونیکه رفته درس خونده فکر میکنه خیلی حالیشه هم استثنا نیست. اونا فکر میکنن عالمن اما علمشون جز وبال گردنشون نیست چون واقعا ذهنشون ذهن منطقی ای نیست. فقط علمشونو دنبال خودشون میکشن)
امیدوارم یک ذره این بشر به خودش نگاه بکنه تا بفهمه داره عاقبتش به کجا ختم میشه